شرايط خاص خطبه حضرت در منا
مطلب سوم، شرایط آن خطبهای است که امام حسین در سال پنجاه و هشت هجري در منا خواند. اين شرايط را در سه رابطه در نظر بگیرید. اهمیت اینهایی که دارم میگویم، اهمیت خطبه را میرساند، اینها همه مقدمه براي بيان اهمیت خطبه است. شرایط زمانی، مکانی و افرادی که امام حسین از آنها دعوت کرده بود که بیایند برایشان صحبت کند. به طور خلاصه عرض ميكنم: شرایط زمانی؛ در منا بود یعنی چه زمانی؟ موقعی که همه عمرههایشان را انجام داده بودند و میشود گفت كه اساس حجّ تمتع هم انجام شده بود، آمده بودند محرم شده بودند، عرفات داشتند، مشعر داشتند و بعد به منا آمدند و حالا هم که به منا رسیدند روز عید است، قربانی کردند و تقصیر کردند، تقریباً اساس حج هم تمام شده بود. از نظر ایام تشریق روحی، همه این افراد که آنجا بودند، تقریباً یک آمادگی معنوی پیدا کرده بودند، کسی که عمره انجام داده است و هنوز در حج است و از آن خارج نشده است -چون آنها باید بیایند مکه برای طواف که اواخر کار است- آن روز یک لطافت روحی و آمادگی برای دریافت مسأله معنوی دارد، تقریباً همه روحها آماده برای دریافت مسايل معنوی است.
از نظر مکانی هم که معلوم است منا کجاست. در آنجا رمی جمرات کردند، منا مکانی است که باید گفت آن مکان، مسلخِ تمام علايق غیر الهی و قربانگاه تمام تعلقات غیر الهی است. ابراهیم بت شکن وقتی که به آنجا میرسد چه كار میکند؟ مهمترین کار او در آنجا به قربانگاه بردنِ نفس و خودکشی از نظر هواهای نفسانی است.
از نظر كميت افراد؛ آن جمع دویست نفر از صحابه پیغمبر و بیش از هشتصد نفر از تابعین بودند. تابعین یعنی کسانی که پیغمبر را درک نکردند، ولی یا از فرزندان صحابه هستند یا از ملازمین صحابه هستند و اینها مطالبی را که از پیغمبر رسیدهاست، فقط با یك واسطه از پیغمبر دریافت کردهاند، مثلاً کسی که در زمان پیغمبر نبود که ايشان را درک کند، حالا ابن عباس را درک کرده است، علی(علیهالسلام) را درک کرده است، امثال اینها را درك كرده است. تابعين مطالبی را که از پیغمبر منتقل شده است، با یک واسطه گرفتند، میگوییم دستِ اول. دعا کنید خدا ان شاء الله توفیق را از من نگیرد و توفیق بدهد که من این خطبه را بگویم. از سال گذشته بود كه خیلی دوست داشتم این خطبه را باز کنم، اما نرسیدم ولی میخواهم تا حدّی که میتوانم برایتان بگویم.
ما که امام حسین را نمیشناسیم، نه من ايشان را میشناسم و نه شما، هیچ کدام امام حسین را نمیشناسیم، اما بايد تا حدودی بفهمیم كه امام حسین چه کسی است، چه شخصیتی است. من گفتم ايشان از نوابغ روزگار است،[۱] واقعاً باید گفت كه نظیر ندارد. تمام سندها را هم گفتم که اینها از عامه بوده است. سندها از شیعه نبوده است، هرچه بوده است از عامه بوده است. بیش از هزار نفر از صحابه و تابعین در آن جمع بودند. آيا جمع کردن اين تعداد از صحابه و تابعين در منا شوخی بردار است؟ آن موقع جمعیت در زمین چهقدر بوده است؟ مسلمانها چهقدر بودند؟ هزار نفر آن موقع از نظر ضریب جمعيت بیش از هزار در هزار است، یعنی بیش از یک میلیون است. حضرت اینها را جمع کرده است.
از نظر رقم و كميت اين شرايط بود، امّا از نظر کیفیت، امام صحابه و تابعين را جمع کرده است و میخواهد برای آنها خطبه بخواند. تمام اینهایی که گفتم، گویای اهمیت آن مطالبی است که امام حسین میخواهد القا کند. اگر انسان روي همه اینهایی که من گفتم فکر کند، میگوید باید یک مسأله حیاتی برای اسلام مطرح باشد، یعنی امر اسلام روی همین چیزهایی که امام حسین میخواهد بگوید دور میزند که مربوط به موت و حیات اسلام است، لذا انسان باید با دقّت و هوش و حواس كامل روی تمام کلمات اين خطبه توجّه کند که چه میخواهد بگوید. این از اهمیت خطبه که مقدمه بود، حالا میخواهم وارد بحثم شوم.
اهميت خطبه
سراغ خطبه برویم؛ من خطبه را سه بخش کردم. بخش اول، بخش دوم و بخش سوم و زمینههایی را هم که موجب شده بود امام حسین اينها را بگوید گفتم، چون خود ناقل خطبه آن زمينهها را ميگويد، در تواریخ ما هم نوشته شده است، «ما» که میگویم خیال نکنید شیعه را میگویم، یعنی همان کتابی که از سلیم بن قیس نقل شده است.
در چنین موقعیت و زمان و مکانی، تمام حواسها به امام حسین است که چه میخواهد بگوید. قاعدتاً آن بخش اوّل خطبه باید یک بخش اساسی و سرنوشت ساز باشد که آن را جلو انداخته است. اگر کسی اهل فکر و شعور و حتی اهل علم باشد و دانشمند باشد، اینچيزهایی را که میگویم میفهمد. آن چيزي که از نظر امام اساس کار در ربط با حیات اسلام است، باید همان باشد که امام آن را جلو انداخته و در بخش اوّل خطبه مطرح كرده است. بخش اول چه بود؟ نمیخواهم دومرتبه خطبه را بخوانم و ترجمه کنم. به طور اجمال عرض ميكنم كه امام حسین حدود پانزده سؤال از این دویست صحابه پیغمبر و بیش از هشتصد تابعین کرده است. در اوّل بسیاری از این پرسشهایی هم که کرده است، اینها را به خدا قسم داده است که جوابش را بدهند. بخش اول فقط پرسش است. بخش دوم مربوط امر به معروف و نهی از منکر است و بخش سوم هم مربوط به وظيفه علماي دين است.
سؤالات بخش اول خطبه و مفاد آن
تمام بخش اوّل، سؤال از اين جمعيت است. ميفرمايد شما با پیغمبر بودید، حرفهایش را شنیدید، من از شما در مورد آنچه را که از او شنیدی و دیدی سؤال میکنم که آیا پيامبر چنین چیزی گفت یا نه؟ چنین کاری کرد یا نه؟ دو تا چیز که بیشتر نبود، گفتاری و رفتاری. امام از کسانی که همراه پیغمبر بودند یا کسانی که همراه صحابه پیغمبر بودند، سؤال كرد كه آيا پیغمبر چنین چیزی گفتند و چنین کاری کردند. بخش اول پانزده تا سؤال است. «أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ كَانَ أَخَا رَسُولِ اللَّهِ حِينَ آخَى بَيْنَ أَصْحَابِهِ فَآخَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ نَفْسِهِ وَ قَالَ أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَم»[۲] همه با هم گفتند: خدایا بله ما همه از پيامبر شنیدیم. فقط اولین سؤال را خواندم و بقیه را نمیخوانم. همه به همین سیاق است. من یک برداشت اجمالی را میخواهم بگویم. مفاد این پانزده سؤالی که امام از این مردم، یعنی صحابه و تابعین کرده است و همه هم گفتند: «اللهم نعم»، چه بود؟ آیا مفادش با هم میخواند یا چیزهای پراکنده است؟ آیا مثل دانههای تسبیح بود که همه را با هم در رشته کرده باشند یا نه یک چیز پراکندهای بود؟ نه خیر، همه با هم میخواند، در یک جهت بود و اصلاً هیچ اختلافی نداشت. آن جهت مشترك در تمام این سؤالات چه بود؟ ما میبینیم که تمام این سؤالات راجع به علی(علیهالسلام) و زهرا(سلاماللهعلیها) و حسنین است. چه از نظر لفظی که پیغمبر حرف زده است و چه کارهایی که حضرت کرده با اینها است. همه این سؤالات یک وجه اشتراک داشتند كه راجع به اهل بیت بود و آن جمعيت هم عمل پیغمبر و هم گفتار پیغمبر را تأييد كردند و در آخر گفتند: «اللهم نعم» خدایا میدانی که همین است که حسين میگوید و ما، يعني صحابه از خود پيامبر شنیدیم و آنهایی هم که از تابعین بودند، گفتند ما اينها را از صحابه شنیدیم که پیغمبر راجع به اهل بیت اینها را گفته است و این کارها را هم کرده است.
اهل بيت، هسته مركزي بقاي دين
اینجا است که انسان خودش متوجه میشود. قبل از این که كسي بخواهد بیدارش کند، خودش چشم باز میکند و ميبيند که هسته مرکزی بقای اسلام، اهل بیت و اطاعت از اهل بیت است. امام حسینی که الآن آمده است و میخواهد مواجهه شرک و کفر با توحید و اسلام را مطرح کند، چون بعد صریحاً آمد و گفت که اسلام دارد از بين میرود، توحید دارد میرود و بت پرستی به جایش برمیگردد، بحث اهل بيت را مطرح ميكند، اين يعني اهل بيت هسته مركزي بقاي اسلام هستند.. این به طور اجمال بود، حالا بعد بحث ميكنم، فقط خواستم یک سرنخ به دستتان بدهم. مسأله اطاعت از اهل بیت است، به تعبیر دیگر، امام حسین با این کار میخواست جایگاه اهل بیت را در این آیین مشخص کند، جایگاه ايشان جایگاهی است که حیات اسلام و حیات توحید بستگی به وجود اینها دارد.
سفارش جابر به عطيه در دوستي محبين اهل بيت
من به مناسبت ایام وارد بحث ميشوم. شما شنیدید كه امروز جابر با عطیه به کربلا آمدند، بد نیست تذکری هم داده باشم. جابر خودش از صحابه است و عطیه از تابعین است. قاعدتاً چون نمیشود امام حسین آن روز جابر را دعوت نکرده باشد، عطیه نبوده است؟ من دیدم بعضیها اشتباهی را راجع به عطیه مینویسند كه غلام جابر بوده است، اينها به عطیه جسارت کردهاند، عطیه غلام جابر نیست، عطیه دانشمند بزرگی در اسلام است. وقتی عطیه به دنیا میآید، پدرش در کوفه بوده است، خدمت امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) میرود و میگوید خدا به من یک پسر داده است و میخواهم اسمش را شما بگذاری. علی(علیهالسلام) میگوید «هذا عطیه الله» این داده خدا است، با همین اسم گذاشت لذا او هم اسم بچهاش را عطیه گذاشت. او از آن کسانی است که خودش میگوید من سه دوره تفسیر پیش ابن عباس دیدم. پنج جلد تفسیر قرآن نوشته است. او از دانشمندان بزرگ در اسلام است . اینهایی که من میگویم تاریخ طبری، تباعات ابن سعد و همه اینها نوشتهاند. عطیه آدم کوچکی نیست، از تابعین است و از مجاهدین هم هست. از آنهایی است که با حجاج در افتاد و مدتی هم فراری بود. وقتی در مدینه این جریان را شنید با جابر برای زیارت امام حسین به کربلا آمدند. روز اربعین، یعنی چهلم به کربلا رسیدند، غرضم این است، او از تابعین است، جابر به عنوان يكي از صحابه، باید چیزهایی را که از پیغمبر گرفته است، به عطيه یاد بدهد. ذهنیتی که جابر دارد و مسألهای که من آن را در ارتباط با همین بحثم بعداً میگویم که رابطه بین مسلمان و اهل بیت، باید یک رابطهای باشد تا از اسلام بهره داشته باشد. یعنی این رابطه برای او مصونیت میآورد حالا از مصونيت درونی گرفته است تا مصونيت بیرونی. درونی قلبی که محبت است، بیرونی عبارت از اطاعت است که ولایت و سرپرستی آنها را پذیرفته باشد و الّا او مصونیت ندارد چه نسبت به فرد و چه نسبت به جامعه فرقی هم نمیکند.
حالا من جملهای را كه جابر همان روز اربعین از پیغمبر نقل میکند، میگویم، دارد: «ثم قال خُذُونِي نَحْوَ أَبْيَاتِ كُوفَانَ» عطيه میگوید جابر بعد از زیارت مزار امام حسین(علیهالسلام) به من گفت بیا سمت کوفه برویم، «فَلَمَّا صِرْنَا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ فَقَالَ لِي يَا عَطِيَّةُ هَلْ أُوصِيكَ» میگوید داشتیم با هم میرفتیم كه جابر به من رو کرد و گفت: عطیه میخواهی سفارشی به تو بکنم؟ «وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِي بَعْدَ هَذِهِ السَّفْرَةِ مُلَاقِيكَ» دیگر گمان ندارم بعد از این تو را ببینم، من پیر شدم و نزدیک وفاتم هست. ببینید تا چه حدی میرود. «أَحْبِبْ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَحَبَّهُمْ» کسانی را که آل محمّد را، یعنی اهل بیت را دوست دارند، دوست بدار. خودشان را نمیگوید، ميگويد دوستان آنها را دوست بدار، این یک چیز بالاتر شد «وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ» و کسانی را که اهل بیت را دشمن میدارد، دشمن بدار، مثل معاویه و یزید و امثال اینها، خودتان تطبیق بدهید. «وَ إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً» نگاه نکن روزه میگیرد و نماز شب میخواند، این به درد نمیخورد. بعد میگوید «وَ ارْفُقْ بِمُحِبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ قَدَمٌ بِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ ثَبَتَتْ لَهُمْ أُخْرَى بِمَحَبَّتِهِمْ» اگر کسی كه محبّ اهل بیت است، مثلاً لغزشی کرد و غفلتاً گناهی کرد، – اين قهری است، او كه معصوم نیست_ این رابطه درونی که دارد موجب میشود گامهایی را که برمیدارد آن لغزش را درست کند و جبران کند «فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ يَعُودُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ يَعُودُ إِلَى النَّارِ»[۳] آنچه را که میشود گفت در اسلام و این آیین برای مصونیتِ خود این آیین در سطح جامعه و براي افراد مسلمان محوریت دارد، عبارت از این رابطه با اهل بيت است، اعم از درونی و بیرونی که من بعد وارد اين بحث میشوم. سراغ توسلم بروم.
توسّل:
عطیه میگوید با جابر از مدینه راه افتادیم و آمدیم. میگوید که ما روز اربعین به کربلا رسیدیم. میگوید « كُنْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ يَوْمَ الْعِشْرِينَ مِنْ صَفَرٍ فَلَمَّا وَصَلْنَا الْغَاضِرِيَّةَ» وقتی که به کربلا رسیدیم، جابر به من گفت که او را به شریعه فرات ببرم، «اغْتَسَلَ فِي شَرِيعَتِهَا» رفت و غسل کرد، جابر از راه رسیده خودش را تمیز کرد. من غالباً گفتم كه اين مسأله در زیارت امام حسين شوخی بردار نیست. شست و شویی کن و وانگه به خرابات خرام. اینجا با جاهای دیگر فرق دارد. هيچ يك از زمینهای عالم از نظر ارزشی نمیتواند به آن طعنه بزند «اغْتَسَلَ فِي شَرِيعَتِهَا وَ لَبِسَ قَمِيصاً كَانَ مَعَهُ طَاهِراً» همراهش یک لباس پاکیزه آورده بود، لباس پاکیزه اش را به تن کرد «ثُمَّ قَالَ لِي أَ مَعَكَ شَيْءٌ مِنَ الطِّيبِ يَا عَطَاءُ» به من رو کرد و گفت چیزی از عطریات همراه خودت داری یا نه؟ گفتم «قُلْتُ مَعِي سُعْدٌ» سُعد دارم، میگوید از من گرفت «فَجَعَلَ مِنْهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ سَائِرِ جَسَدِهِ» خودش را و سراسر بدنش را خوشبو کرد. «ثُمَّ مَشَى حَافِياً» اینجا که نمیشود با کفش برود. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[۴] میگوید دیدم پای برهنه راه افتاد، به من گفت بیا من را سمت قبر حسین(علیهالسلام) برسان، «حَتَّى وَقَفَ عِنْدَ رَأْسِ الْحُسَيْنِ» به موازات سر حسین(علیهالسلام) ایستاد. «وَ كَبَّرَ ثَلَاثا» سه بار گفت الله اکبر. من این را مکرّر گفتم، به نظر من باید هم همینطور باشد، عظمت حسین(علیهالسلام) چنان جابر را گرفت که یک وقت دید نکند خدا کوچک شود، لذا گفت الله اکبر، خدا بزرگتر از حسین است، اینقدر عظمت حسین، جابر را گرفته بود. میگوید بعد دیدم جابر بیهوش شد و به زمین افتاد «فرَشَشْتُ عَلَيْهِ شَيْئاً مِنَ الْمَاءِ» آب آوردم و به چهره جابر زدم به هوش آمد وقتی به هوش آمد «وَ قَالَ يَا حُسَيْنُ ثَلَاثاً» سه مرتبه حسین را صدا زد و گفت «ثمَّ قَالَ حَبِيبٌ لَا يُجِيبُ حَبِيبَهُ» دوستی که جواب دوستش را نمیدهد. خودش بلافاصله جواب خودش را داد، گفت: «وَ أَنَّى لَكَ بِالْجَوَابِ»[۵]حسین تو چه طور میتوانی جواب من را بدهی و حال این که بین سر و بدنت فاصله افتاده است.
[۱]. من همه اينها را گفتهام و همه هم منتشر شده است، همه را گفتم، آنهایی که اهل تحقيق هستند، به سایت من مراجعه کنند.
[۲] . كتابسليمبنقيس، ص۷۹۰
[۳] . بحارالأنوار، ج۹۸، ص۱۹۵
[۴] . سوره طه، آيه ۱۲
[۵] . بحارالأنوار، ج۹۸، ص۱۹۵