کار شیطان همین است. خوب است اینها را بدانید، اینها معارف ما است که در قرآن و روایات موجود است.شیطان یک وقت اضلال میکند، یک وقت اغترار میکند. کسانی را که نمیتواند اضلال کند، مغرورشان میکند. شیطان میگوید هدفگیریات درست است، امّا راه رسیدن به هدف را اشتباهی نشان میدهد. در باب غرور این مسأله مطرح است که انسان جاودانگی را میخواهد، بسیار خوب هدفگیری کرده است، میگوید: «میخواهم باشم» و خوشی را میخواهد نه ناخوشی را، شیرینی را میخواهد نه تلخی را، این هم خوب است، میخواهم باشم و خوش هم باشم. بارک الله، احسنت، معلوم میشود شعور داری. بحث راجع به رسیدن به این دو هدف است؛ جاودانگی و خوشی در جاودانگی. شیطان هم در اینجا انسانها را فریب میدهد و اینجا است که بحث اشتباه مطرح میشود.
منشأ غرور جهل مرکب است
این مقدمه را توضیح دادم که بگویم انسان در ربط با ابزار و عواملی که او را به این هدف میرسانند، اشتباه میکند. انسان اگر معتقد شد به این که چه چیزی خیر است و برایش نفع دارد، مثل اینکه فلان مورد، بقای من را تأمین میکند یا خوشی من را تأمین میکند، قهراً به آن دل بسته میشود؛ چون بقا و خوشی را میخواهد. انسان میبیند این عوامل او را به اهدافش میرسانند، پس به اینها دل میبندد. اینجا است که ممکن است اشتباه کند و به چیزهایی دل ببندد که او را به این دو هدف نمیرساند. اگر آگاهی کامل داشت و دقیقاً میدانست که چه چیزی و چه ابزاری او را به هدف میرساند که هرگز اشتباه نمیکرد و مغرور نمیشد. پس چون شناخت دقیق و صحیح نداشته است، در انتخاب وسایل و ابزار وصول به هدف، دچار خطا میشود.
به همین دلیل است که گفته میشود منشأ غرور، جهل است. من در بحثهای گذشته وارد این بحث شدم، امّا توضیح ندادم و فقط اشاره کردم ولی چون به سراغ بخش سوم کار امام حسین که نجات افراد از این جهل است آمدم حالا میخواهم مطلب را توضیح دهم. از این بحثی که گفتیم روشن میشود که آدم مغرور، مبتلا به جهل مرکّب است. یک وقت چیزی را نمیدانم ولی به دنبال یادگیری هستم این جهل مطلق است. امّا یک وقت نمیدانم و خیال میکنم میدانم، این بدبختی است. جهل مطلق خیلی آسان بر طرف میشود، آدم با تذکرات به آن پی میبرد؛ جهل مرکب مشکل است، یعنی وقتی انسان معتقد باشد که میداند و حال آن که نمیداند واشتباه میکند، به راحتی نمیتواند جهلش را بر طرف کند. در معارف ما منشأ غرور، جهل مرکب معرفی شده است. فرد معتقد است که این ابزار مادی برای او بقا میآورد، این ابزار مادی برای او خوشی میآورد، مهم اینجا است. چون میخواهم به سراغ کلمات امام حسین(علیهالسلام)بروم، میگذرم.
یکی دو تا روایت بخوانم از علی(علیهالسلام) که فرمود: «کفی بالإغترار جهلاً»[۲] ریشه غرور جهل است. حالا یک تعبیر غلیظتری هم دارند که فرمودند: «أحمقُ الحُمَق الإغترار»[۳] احمقی بالاتر از این نیست که انسان مغرور شود. احمقترین احمقها، مغرورین هستند. دلیلش این است که جهلشان مرکب است. اینها همه جزو معارف ما است. تعبیردیگری از علی(علیهالسلام) است که میفرماید: «من جَهِلَ اغترَّ بنفسِه و کان یومُه شراً من أمسه»[۴] هر کس جاهل باشد، به خودش مغرور شده وهر روزش بدتر از دیروز او است. حضرت در اینجا متذکّر عامل غرور میشوند. ما این مسائل را در آیات و معارفمان داریم که جلسه گذشته هم به آنها اشاره کردم و آیاتش را نیز خواندم.
موجبات غرور: «دنیا» و «حیات دنیا»
آیات و روایات میگویند حیات دنیا و خود دنیا، هر دو تا موجب غرور میشود، یعنی انسانها خیال میکنند که میتوانند با این ابزار مادیت، برای خودشان بقا بیآفرینند؛ همچنین خیال میکنند که این ابزار مادیت برایشان خوشی آور است. انشاءالله در آینده یکی یکی، ریشههای این مسأله را بررسی میکنیم.
امامحسین(علیهالسلام) در اوّلین سخنرانیاش هر دو را آورد، هم اینکه هیچگاه نمیتوانید در بستر مادیت، برای خوتان جاودانگی درست کنید، هم اینکه در این بستر هیچگاه خوشی جاودانه نیست که دنبالش باشید. حضرت دارد هر دو را جواب میدهد، میفرماید شما خیال کردهاید که با این راه و روشتان میتوانید این اهداف را تأمین کنید؛ چون عدهای از آنها را تطمیع کرده بودند و گفتیم که ابزارشان تطمیع، تهدید و تحمیق بود. امامحسین(علیهالسلام) در اوّلین سخنرانیاش، میگوید شما بدانید مغرور شدهاید، منشأ حرکت شما غرور است و منشأ غرورتان هم جهل شما است. فرمود: «کونوا من الدنیا علی حذر» من شما را نسبت به دنیا هشدار میدهم. «فإن الدنیا لو بقیت علی احد او بقی علیها احد لکانت الانبیاءُ احق بالبقاء» اگر بنا بود در دنیا جاودانگی وجود داشته باشد، انبیا سزاوارتر از شما بودند، همه انبیا رفتند، اینجا از خُلود و جاودانگی خبری نیست، پنبهاش را از گوشهایتان در بیاورید. دوم؛ در دنیا خوشی خالص نیست. «غیر أن الله ما خلق الدنیا للفنا فجدیدها وال و نعیمها مضمهل سرورها مکفهر و المنزلُ طلعه و الدارُ طلعه فتزودّوا فإن خیر زاد التقوی» آن وقت میگوید خوشی در دنیا، آمیخته به ناخوشی است و آنچه جاودانگی میآورد، تقوا است. تشخیصتان نه در جاودانگی درست بوده است، نه در خوشی، هر دو را اشتباه کردید.
بعد حضرت میفرماید: «ایها الناس! ان الله تعالی خلق الدنیا فجعلها دار فنا و زوال متصرفه» شروع کرد همه اینها را پشت سر هم فرمود. این جملات حسین(علیهالسلام) بود، من به اینها اشاره میکنم برای آنهایی که اهل تحقیق هستند. در خطبه صد و دوازده نهجالبلاغه هم علی(علیهالسلام) فرموده است: «وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا دَارٌ هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا» من شما را از دنیا بر حذر میدارم چرا که دنیا سرایی فلان است نه سرای فلان؛ به غرور زینت کرده و با زیورهایش فریب میدهد. دنیا خانهای است که خداوند آن را خوار شمرده و حلال و حرامش با هم درآمیخته است، خیر و شرّش با هم است و مرگ و زندگیاش در پی هم، تلخی و شیرینیاش مخلوط است. حضرت در اینجا از همان لغت غرور و جهل استفاده میکند. در این دنیا از «بودن ابدی» و «خوشی خالص» خبری نیست. حضرت به هدفگیری انسانها اشکال نمیگیرند، هشدار میدهند که راه رسیدن به هدف و ابزاری را که انتخاب کردهاید جاهلانه بود. منشأ آن اشتباه هم جهل شما است. حالا چه میشود که انسان در این وادی میافتد؟ انشاءالله این را بعداً بحث میکنم. سلسلهوار پیش میروم که چه میشود ما در این وادی میافتیم.
واقعگرایی نه ذهنیتگرایی!
این را هم به شما بگویم که نه حسین(علیهالسلام) و نه علی(علیهالسلام)، هیچکدام ذهنیتگرا نیستند، واقعیتگرا هستند؛ یعنی آنچه را که من و تو در بستر زندگیمان داریم میبینیم همان را به رخ ما میکشند. هیچ ذهنیتگرایی ندارند. آنچه علی(علیهالسلام) میگوید ذهنیتگرایی نیست، واقعیتگرایی است. میگوید اگر بنا بود جاودانگی در اینجا باشد، انبیا که سزاوارتر بودند، آنها که احقّ بودند، امّا همه رفتند. حسین(علیهالسلام) در روز عاشورا افراد را به واقعیت سوق میدهد. بحث ذهنیتگرایی ندارد. به تعبیر ما به وجدانیات و مشهودات ابنای بشر کار دارد. امام حسین به ابنای بشر درسها میدهد. اینها در تاریخ مانده است. این یک درس به ابنای بشر است، الی یومالقیامه. ای انسانها ببینید! سرنوشت هیچ یک از شما و زندگیتان جاودانه نیست و کسی نتوانست این زندگیاش را جاودانه کند. خیال نکنی پول مسبّبالاسباب است. این کمال حماقت است که پول را همه چیز بدانی! به این در و آن در میزنی، حرام و حلال ار با هم وارد زندگیات میکنی که چه بشود؟! آیا هیچ حریمی سرت نمیشود؟!
این جزو فطریات من است که میخواهم همیشه باشم و خوش هم باشم، من که نمیتوانم فطرتم را عوض کنم؛ خوب هم هست امّا راه و ابزار رسیدن به هدف را اشتباه تشخیص دادی. حسین(علیهالسلام) ابتدا که شروع می کند، میفرماید: «عباد الله اتقوا الله» بعد وضع زندگی دنیا را توضیح میدهد و تشریح میکند و بعد میگوید: شما مغرور شدهاید. مغرور کیست؟ کسی که هدفگیریاش صحیح باشد امّا از نظر راه رسیدن اشتباه کرده باشد.
وداع کاروان آل الله با کربلا
خوب سراغ توسلم بروم؛ در مقاتل مینویسند، وقتی خاندان حسین(علیهالسلام) به کربلا آمدند، «اجتمع علیهم نساءُ اهل السواد و اخذوا بالنوحه و البکاء و اقامة الماتم ثلاثة ایام» یعنی وقتی این قافله به کربلا رسید، از تمام اطراف، روستاییهاو بیابان نشینها، همه آمدند دور اینها جمع شدند، «اجتمع علیهم» خانمهایشان آمدند، این تعبیر در مقتل است، «نساء اهل السواد» یعنی زنهایشان آمدند، نکتهای در این مطلب است، چون این قافله چندان مردی همراهش نداشته است. یک زین العابدین بوده است، دیگر هرچه بود این بیبیها بودند. اینها آمدند و شیون میکردند. آمدند اطراف خاندان امام را گرفتند و با آنها همدردی کردند و همصدا شدند «و اخذوا بالنوحه و البکاء و اقامة الماتمالی ثلاثة ایام» یعنی این بیبیها سه روز در کربلا شیون میکردند. به نظرم زینالعابدین برای این بیبیها احساس خطر کرد «و امر زینالعابدین(علیهالسلام) بِشَدِّ رحالٍ» دید بعد از سه روز، وضع اینگونه است، امر کرد گفت حرکت کنیم برویم، آماده شویم برویم، کاروان به حرکت بیافتد. خوب حضرت امر کرده است، خاندان امام حسین آمدند، این بیبیها میخواهند سوار شوند برگردند بروند، حالا اینها چه حالی پیدا میکنند، اینجا مینویسد «و ساحت السکینه بالنساء بتودیع قبر ابیه الحسین(علیهالسلام)» دختر حسین صدایش بلند شد، آی بیایید با قبر پدر من خداحافظی کنید و بروید «و حزنت القبر الشریف» خودش را روی قبر حسین(علیهالسلام) انداخت و قبر را در بغل گرفت، «و بکت بکاءً شدیدا» زار میزد و میگفت: «الا یا کربلا نودعک جسماً بلا غسلٍ و لا کفنٍ» ای کربلا من در اینجا پیکری دارم که نه غسلش دادند، نه کفنش کردند، آن را میگذارم و میروم…
________________________________
۱.سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۱
[۲]. غررالحکم، ص ۷۵
[۳]. غررالحکم، ص ۳۱۱
[۴]. همان