آیا مسأله با این كار تمام شد؟ یعنی اگر امام حسین در مقابل آن سمپاشیهای معاویه و بنی امیه، بگوید مسأله اینطور نیست که اینها گفتند؛ و آن چیزی که پیغمبر گفته است این سخنان است، مسأله تمام میشود؟ نه.
معاویه یک نوع سمپاشی دیگر و یک کار دیگر هم كرده بود، هدف بنی امیه از آن سمپاشیها و آن کارها این بود که زمام امور مسلمین را به دست خودشان بگیرند و به تدریج به آن اهداف شوم خودشان که براندازی اسلام است برسند و باز همان مسائل شرک را سر جایش برگردانند. با این وضعیت اگر امام حسین بگوید: آنهایی که پیغمبر معرّفی کرد اهل بیت هستند نه بنی امیه، مطلب تمام میشود؟ شیطنت بنی امیه شیطنت قویای بود، چون میخواستند خودشان سر کار بمانند. لذا اینجا دیدند با توجه به وضع خودشان و اطلاع جامعه از سوابق اینها باید كار دیگری انجا دهند. میدانستند كه با این وضع و با مشی فعلیشان و اطلاع عدهای در مورد همسو نبودن مشی اینها با احکام اسلامی و به تعبیر دیگر لاابالی بودنشان، نمیتوانند امور مسلمین را به دست بگیرند، یعنی اگر با این وضع موجود به هر کسی كه مختصری شعور داشته باشد، بگویند: ما میخواهیم زمام امور را به دست گیریم، میگوید: اینها اهلیت ندارند، لذا اینها آمدند یک دسته از احادیث دیگر را جعل و منتشر کردند که من عرض کردم به كتابهایشان مراجعه کنید. در جلسه گذشته هم چند روایت از آن روایات جعلی را خواندنم كه همه از کتب عامّه بود. در کنزالعمال، صحاح و سنن آنها بود.
با این وضعیت چه کار کنند که مردم از اینها روگردان نشوند و بالأخره مجبور شوند با همه خلاف کاریهایشان از اینها اطاعت کنند؟ اینجا بود كه شروع کردند احادیثی را جعل کردند و آنها را به پیغمبر اکرم نسبت دادند. بعضی از آنها را در جلسه گذشته خواندم، بعضی را هم میخواهم در این جلسه بخوانم و بعد هم نتیجه گیری کنم. آنهایی که طلبه و اهل علم هستند، میفهمند كه من بحث را چگونه پیش میبرم. تمام عرایضم حساب شده است، میخواهم همینطور گام به گام نسبت به خطبه پیش بروم، ببینید امام حسین چه قدر دقیق مسأله را طرح میکند، تمام اینها حساب شده بود.
اطاعت از رهبر فاسد در روایات جعليِ عامّه
این روایت را هم از کنز العمال برایتان نقل میکنم؛ از پیغمبر اکرم نقل کنند: «الصلاه من السنه الصلاح خلف کل امام» هر کسی برای نماز جلو ایستاد «لک صلاتک و علیه اثمه» تو نماز خودت را بخوان به او چه کار داری؟ گناه هم به گردن او است «و الجهاد مع کل امیر لک جهادک و علیه شره».[1]
یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم؛ «ستکون أثرۀ و امور تنکرونها؛ قالوا: یا رسول الله کیف تأمر من ادرک منا ذلک؟» به زودی چیزهای خلاف دین میبینید، چیزهایی که شما انکار میکنید که جزو اسلام است، گفتند یا رسول الله تو چه امر میکنی؟ اگر ما چنین زمانی را درک کردیم، چه کار کنیم؟ «قال: تؤدون الحق الذی علیکم و تسألون الله الذی لکم»[2] تو به اینها چه کار داری؟ اگر آنها آمدند مثلاً زکات بگیرند یا از نظر اسلامی مالیات بگیرند، شما به آنها بدهید، چون زکات دادن واجب است، تو زكاتت را بده، به اینها کاری نداشته باش. «تؤدون الحق الذی علیکم و تسألون الله الذی لکم» اجر كارت را هم از خدا بخواه، حالا آنها هرچه بخواهند بکنند، تو چیزی نگو.
یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم؛ «قال: وَشِرَارُ أَئِمَّتِكُمْ» دیگر بالاتر از این نمیشود. ائمه یعنی آنهایی که رهبری جامعه را میگیرند. «الَّذِینَ تُبْغِضُونَهُمْ وَيُبْغِضُونَكُمْ» بدترین رهبران شما آن کسانی هستند که شما با آنها دشمن هستید و از آنها بدتان میآید و آنها هم از شما بدشان میآید، «وَتَلْعَنُونَهُمْ وَيَلْعَنُونَكُمْ» شما آنها را لعن میکنید و آنها هم شما را لعن میکنند، «قِیلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلَا نُنَابِذُهُمْ بِالسَّيْفِ؟» گفتند آیا اینجا بر ما واجب نیست كه با شمشیر مقابلشان بایستیم و رویارویی کنیم؟ اینها آدمهای ناجوری هستند، کأنه دو راه میرویم، ما که مسلمان هستیم یک کاری میکنیم و آنها هم یک کار دیگر میکنند. «فَقَالَ لَا مَا أَقَامُوا فِیكُمْ الصَّلَاةَ» نه نه نه، یک وقت نروید با آنها مبارزه کنید. تا موقعی که آنها بین شما نماز میخوانند به رویشان شمشیر نکشید. آن هم آن نمازهایی که در جلسه گذشته گفت اگر معصیت کبیره هم بکند، بایست و پشت سرش نماز بخوان. شنیدید كه بنی امیه چه طوری نماز میخواندند، معاویه نماز صبح چند رکعت خواند و بعد هم گفت سر حال بودم، میخواهی اضافهاش کنم؟ اینها ریشه دارد «لَا مَا أَقَامُوا فِیكُمْ الصَّلَاةَ وَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْ وُلَاتِكُمْ شَيْئًا تَكْرَهُونَهُ » اگر از كسانی كه زمام امور را در دست گرفتند، خوشتان نمیآید «فَاكْرَهُوا عَمَلَهُ» یا از اعمالشان بدتان میآید، مثلاً نعوذ بالله شرب خمر کند، زنا کند و امثال اینها، تا زمانی كه نماز میخوانند با آنها مقابله نكنید. «وَلَا تَنْزِعُوا يَدًا مِنْ طَاعَةٍ»[3] یک وقت دستتان را از اطاعت اینها کنار نکشید.
این چیزهایی که دارم میگویم پنهانی نیست، همه در کتابها چاپ شده است، میلیونها نسخه هم در دست خودشان هست و میخوانند. امام حسین اینها را هم دیده بود. حضرت هم مدح افرادی را که سزاوار نبودند، دیده بود که معاویه و بنی امیه این کار را کرده بودند و هم این جعل روایات را دیده بود. دلِ امام حسین به درد آمده بود. كار بنی امیه مسخ اسلام بود. آنها این روایات را منتشر می کردند که دیگر کسی جرأت نکند اعتراض کند. اینقدر مردم ذوب در ولایت بودند، البته ولایت شیطانی.
یک جو این طوری درست کرده بودند که کسی جرأت نکند اعتراض کند و بگوید تو داری بر خلاف اسلام کار میکنی، گاهی هم این تعبیرها را میکردند که شقّ عصای مسلمین نکنید.
برنامهریزيِ معاویه، حتی پس از مرگ
من دنبال مطلبی بودم و فکر میکنم این قضیه برای بعد از معاویه است، وقتی که او مُرد، یک سری مسائل رو شد، یک سری رو بود، روتر شد. کارهایی که کرده بود، جنایاتی که کرده بود، رو شد و ظاهراً بعد این مسائل بود كه این مطلب مطرح شد: «اذکروا موتاكم بالخیر»![4] من این را از کلکهای بنی امیه میدانم. حالا که مرده است خوبیهایش را بگو، بدیهایش را نگو. میخواهم بگویم چه طور اینها برنامه ریزی شده در جامعه پیش میرفتند. من چون میخواهم رعایتِ امانت کنم این را میگویم که بعضیهایشان نه تعداد زیادی، روایتی را تحت عنوان خروج بر ائمه جور نقل کردند، البته بعضیهایشان، ولی مهم این چیزهایی بود که من خواندم. نشانیهایش را هم دادم.
یک جمله از ابن ابی الحدید برایتان میخوانم؛ «و عند اصحابنا ان الخروج علی ائمه الجور واجبه» درست در مقابل، خروج بر ائمه جور واجب است، «و عند اصحابنا ایضاً ان الفاسق المتقلب بغیر شبهه یعتمد علیها لا یجوز ان ینصر علی من یخرج علیه من یمتمی الی» اگر هم کسی را دیدید که علیه ائمه جور خروج کرده است و بعد هم یک عدهای میخواهند با او طرف شوند، تا موقعی که عذر شرعی ندارید، نمیتوانید او را تنها بگذارید، بلکه باید به او کمک کنید با این که عقیدهاش با عقیده شما یکی نیست. «و یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر بل یجب ان ینصر الخارجون علیه و ان کانوا ضالین فی عقیدته اعتقدوها»[5] که بحث شبهه دینی است «دخلت علیه» او میآید صاف در مقابل همه این حرفها میایستد.
مواجهه امام با شرایط خفقان
غرضم این بود؛ حالا امام حسین چه کار کند؟ فقط ببیند كه اینها چه نقشه شیطانی کشیدند. قبلاً گفتم كه اینها اول شروع به سب کردن اهل بیت و علی(علیهالسلام) کردند تا اینها را از صحنه خارج کنند و بعد مدح کردن آن طرف و بعد هم دیدند كه این كارها برای حكومت کافی نیست، لذا روایاتی جعل كردند كه لاابالی گریهای خودشان را توجیه كنند. میدانستند كه اعمالشان با احکام اسلامی سازگار نیست، بالأخره چیزهایی هست که از ضروریات دین است، مثلاً متن آیه قران است كه شرب خمر حرام است، نمیتوانند متن آیه قرآن را کاری کنند و همه این كارها را هم مرتکب میشوند و رهبری مسلمین را هم میخواهند، لذا آمدند آن احادیث را جعل كردند. یک جو خفقانی درست کردند.
امام حسین با این شرایط مواجه بود، هم باید بیاید آن اولی را اصلاح کند و بگوید سخنان و كارهایی که پیغمبر راجع به جایگاه امامت در اسلام گفته است و کرده است و آن كسی را که پیغمبر مدح و نصب کرده است، اهل بیت هستند. هم باید این را اثبات کند و طوری هم اثبات کند که خودشان قبول دارند. به تعبیر ما از نظر قانون منطقی، حضرت باید جدل کند، اگر تحت قالب اصطلاحی بریزیم باید جدل کند، یعنی من با آن چیزی که تو قبول داری، با تو بحث میکنم، نه با آن چیزهایی که من قبول دارم. امام حسین همین کار را کرد، تقریباً میشود گفت كه بخش اول خطبه حضرت، جدلی است. همان چیزهایی است که آنها قبول دارند و حضرت هم آنها را قسم داده است. «انشدکم الله» به خدا قسمتان میدهم آیا پیغمبر این را نگفته است؟ شما نشنیدید؟ میگویند چرا. اگر شنیدید پس چرا اینجوری رفتار میکنید؟ بخش اول اینگونه بود.
استناد به قرآن در حرمتِ تركِ نهی از منكر
حالا كار دوم آنها را چه کار کند؟ از پیغمبر اکرم نقل کردند كه اگر کسی که آمده است زمام امور مسلمین را در دست گرفته است، هر غلطی بکند، هیچ چیزی نباید به او بگویی، اصلاً نباید جرأت بکنی، باید اطاعتش کنی. امام حسین این را چه کار کند؟ این بحث در بخش دوم میرود. بخش دوم جواب این روایات است.
این خطبه، خطبه خیلی عجیبی است. واقعاً امام حسین از نوابغ روزگار است. حضرت زیرآب اینها را بزند، باید مشت اینها را باز کند، اینها دروغ است. اینجا سراغ قرآن میرود، دیگر اینجا صحبت از این نیست که از پیغمبر و اهل بیت بگوید، اینجا سراغ قرآن میرود.
بخش دوم؛ میفرماید: «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ يَقُولُ لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ» ای مردم، از پندی که خدا به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علمای یهود داده است عبرت بگیرید. آنجا علمای یهود است، اینها هم جاعلین احادیث هستند، آنجایی که میفرماید چرا علمای دینی و احبار، یهودیان را از سخنان گناه آمیز و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمیکنند؟ شما چرا جلوی اینها را نمیگیرید؟ نشستید تماشا میکنید؟ چرا از سخنان گناه آمیز كه «اثم» تعبیر میکند، از دروغ، تهمت، بدعت و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمیکنید و باز میفرماید آنها که از بنی اسرائیل کافر شدند مورد لعن و نفرین قرار گرفتند.
نهی از منکر یعنی چه؟ داری منکر را میبینی، جایز نیست که نهی از منکر کنی؟ این نتیجه آن احادیث جعلی است. و چه کار بدی را مرتکب شدند.
«وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِیمَا كَانُوا يُنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يُحْذَرُونَ» بعد هم آیه قرآن را مطرح میكند: «وَ اللَّهُ يَقُولُ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر»[6] وارد کار میشود. نشستید دست رو دست هم گذاشتید و اینها هم هر غلطی میخواهند میکنند؟ هر مزخرفی كه بگویند و هر کاری بکنند هیچ كاری نمیكنید؟ نه امر به معروفی، نه نهی از منکری؟ خدا دارد اینها را در قرآن میگوید. اینجا بحث پیغمبر را مطرح نمیکند که بگویند دارد از رابطه خانوادگی مصرف میکند. سراغ قرآن میرود که من این بخش را از بخش سوم جدا کردم و گفتم که این بخش دوم، خطاب به همگان است، کأنه امام حسین دارد به توده مسلمانها میگوید. میگوید شماها وظیفهتان این است که به اصطلاح ما دانه درشتها را نهی از منكر كنید و آنها را متنبه کنید که جلسه آینده این بحث را شرح میدهم.
ذکر مصیبت ورود اسرا به شام
سراغ توسلم بروم. در باب مسأله خاندان حسین(علیهالسلام) یکی از مواردی که برای اهل بیت در این سفر خیلی سخت بود، مسأله اسارت بود که مرحوم مجلسی(رضواناللهتعالیعلیه) این را در بحار از سهل بن سعد نقل میکند، میگوید من از بیت المقدس سمت شام آمدم و وارد شهر شام شدم، دیدم عجب بساطی است، جشن گرفتند و آزین بستند و پایکوبی میکنند. سهل بن سعد از اصحاب پیغمبر است، میگوید هر چه فکر کردم دیدم در اسلام ما چنین روزی به عنوان عید نداریم، گفتم شاید شامیها عیدی دارند كه من نمیدانم. گفت آمدم دیدم عدهای ایستادند و دارند با هم حرف میزنند، سراغ آنها رفتم و گفتم که آیا شما در شام عیدی دارید که من آن را نمیدانم. آنها این پیر مرد را نمیشناختند، چون از اصحاب پیغمبر است. گفتند: «قَالُوا يَا شَيْخُ نَرَاكَ أَعْرَابِيّاً» پیرمرد مثل این که تو بیابانی هستی، یعنی از همه جا بیخبری. خیلی به او برخورد «فَقُلْتُ أَنَا سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ قَدْ رَأَيْتُ مُحَمَّداً (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)» چه میگویی؟ من سهل بن سعد هستم، پیغمبر را دیدهام و از اصحاب پیغمبر هستم. تو میگویی بیابانی هستم؟
رو کردند به او و گفتند: «يَا سَهْلُ مَا أَعْجَبَكَ السَّمَاءُ لَا تَمْطُرُ دَماً وَ الْأَرْضُ لَا تَنْخَسِفُ بِأَهْلِهَا» ای سهل در شگفت نیستی چرا آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟ گفتم «وَ لِمَ ذَاكَ» برای چه؟ یک مرتبه گفتند: «هَذَا رَأْسُ الْحُسَيْنِ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ يُهْدَى مِنْ أَرْضِ الْعِرَاقِ» سهل این جشنی که میبینی برای این است که دارند سر حسین را از عراق میآورند. به بحثهایی که کردم دقت کنید، اثرات آن كارها را در جامعه شام، مرکز حکومت معاویه، ببینید. چه طوری این مردم را گمراه کرده بود که اینها نمیفهمیدند دارند چه کار میکنند و قضیه چیست. اینطور اینها را احمق نگه داشته بود.
گفتم «وَا عَجَبَاهْ» ای روزگار. «يُهْدَى رَأْسُ الْحُسَيْنِ وَ النَّاسُ يَفْرَحُونَ» سر حسین را دارند میآورند و مردم شادی میکنند. سوال کردم از کدام دروازه شام وارد میشوند؟ «فَأَشَارُوا إِلَى بَابٍ يُقَالُ لَهُ بَابُ سَاعَات» به من گفتند دارند از باب ساعات میآیند. میگوید من آمدم به آن سمت، یک وقت نگاه کردم دیدم نیزه دارها آمدند، دیدم اولین سری که بر روی نیزه بود، شبیهترین مردم به پیغمبر است. بیبیهایی را دیدم كه بر مركبهای بیجهاز سوار هستند. جلو رفتم به اولین بیبی كه رسیدم سلام کردم، به او گفتم «مَنْ أَنْتِ» بگو ببینم تو چه کسی هستی؟ گفت: «أَنَا سُكَيْنَةُ بِنْتُ الْحُسَيْنِ» من سکینه دختر حسین هستم. به او گفتم من سهل بن سعد از اصحاب جد تو هستم. « أَ لَكِ حَاجَةٌ إِلَيّ»[7] کاری داری که من برایت انجام دهم؟ رو کرد به من و گفت سهل، یک چیزی به این نیزه دار بده که از ما فاصله بگیرند و مردم اینقدر ما را نگاه نکنند.
[1]. سنن بیهقی، ج8، ص185؛ سنن الدار قطنی، ج2، ص 57؛ کنزالعمال، ج1، ص216 و…
[2]. جامع الاصول، ج1، ص56؛ صحیح مسلم، ج9، ص379؛ موسوعۀ اطراف الحدیث، ج1، ص 82041 و…
[3]. کنزالعمال، ج6، ص60؛ سنن بیهقی، ج8، ص158؛ مسند شامیین، ج1، ص333؛ مسند ابی یعلی، ج1، ص148، صحیح مسلم، ج9، ص403 و…
[4]. من و فکر میکنم این هم از برنامه ریزیهای خودش بود، الآن دقیق نمیتوانم این جمله را نسبت دهم، چون من در معارف خودمان ندیدم، حالا هرکسی دیده است به من اطلاع بدهد. آیا تعبیر «لا تذکروا موتاکم الا بالخیر» از طریق معارف ما رسیده است؟
[5]. ؟؟؟
[6] . بحارالأنوار، ج97، ص79
[7] . بحارالأنوار، ج45، ص127