اعتقادات یک جوان شامی نسبت به علي(عليهالسلام)
من نمیتوانم به طور کامل وارد مسائل تاریخی شوم، فقط یکی دو نمونه برایتان نقل میکنم.[۱] نصربنمزاحم از هاشم بن عتبه نقل میکند كه ما با گروهی از قرّاء کوفه در صفّین مشغول نبرد با دشمن بودیم، ديديم جوانی كه میگوید غسّانی است، به ميدان آمد و رجز خواند و نعوذ بالله به علی دشنام میداد، به دشنام هم اصرار داشت، هاشم گفت: ای جوان، آخرتي هم هست، این حرفهایی که میزنی باد هوا که نیست، بالأخره روزی به این حرفها رسیدگی میشود؛ حواست را جمع کن!
او به هاشم رو کرد و گفت «فَإِنِّي أُقَاتِلُكُمْ لِأَنَّ صَاحِبَكُمْ لَا يُصَلِّي كَمَا ذُكِرَ لِي وَ أَنَّكُمْ لَا تُصَلُّونَ»[۲]خواند. چه كسي ميگويد كه علی(علیهالسلام) نماز نمیخواند؟! در آخر این جوان پشیمان شد. من به اين جهت دارم با شما میجنگم که رهبر شما نماز نمیخواند، شما هم نماز نمیخوانید. هاشم میگوید: او را کنار کشیدم و با اوشروع کردم به صحبت کردن كه ای جوان، ببین موقع ظهر كه میشود، وقت نماز است، مغرب كه میشود وقت نماز است، بیا ببین که علی نماز می
این همان حرفي است که وقتی علی(علیهالسلام) در محراب ضربت خورد، آن را منتشر كردند. حضرت خلیفه مسلمین بود، در این که شبههاي نيست، آن موقع همه میگفتند: مگر علی نماز میخواند که در محراب شهید شد؟
چه کسی این حرفها را در سر این گروه کرده بود؟ اگر خدا عمر و توفیقی به من داد، قدم به قدم این شبههها را میگویم. يكي يكي بخش نامههای معاویه را در زمان علی(علیهالسلام) مطرح ميكنم تا ببینید چه طور برنامه ریزی کرده بودند، حالا بعد خیلی دقیق به اين بحث میرسیم.
شاميان حق تفكّر هم نداشتند
اطلاعات اکثر شاميها نسبت به رهبری، نسبت به بنیهاشم و نسبت به نظام اسلامی از معاویه بود، حتی حق تفکر هم نداشتند كه میرسیم و بحث ميكنيم. کأنه معاویه حتی آن شعور ذاتی اینها را هم گرفته بود.
اگر بگوید: «شتر نر، ماده است»؛ همه میپذیرند!!!
حالا قضیهاي را نقل ميکنم تا خودتان متوجه شويد. این قضيه را مسعودی در مروج الذهب نقل میکند که بعد از جنگ صفین در بیابان نزدیک شام یک عراقی سوار شتری بود و داشت میرفت، چون در صفین عراق و شامیها با هم روبه رو شده بودند، یک شامی جلو رفت و شتر او را گرفت و گفت این ناقه، ناقه من است که آن را در صفین به غارت بردند و حالا به دست تو افتاده است. فرد عراقی هر چه گفت که آقا اين شتر مال من است، شامی گفت: نه خیر! ناقه، ناقه من است.
کار به شهر شام کشیده شد. خدمت خلیفه معاویه رفتند، این شامی پنجاه شاهد آورد. سبک اینها چه بود! اینها آمدند و شهادت دادند که این ناقه، ناقه آن فرد است. معاویه هم بر طبق شهادت اینها حکم کرد و گفت که ناقه را بردار و برو!
ناقه یعنی شتر مادّه. عرب زبانان به شتر ماده میگویند: «ناقه» و به شتر نر میگویند: «جمل». جریان لطیفی که اتفاق افتاد این بود كه این عراقی رو به معاویه کرد و گفت: این شتر نر است، اسم این جمل است نه ناقه. معاویه گفت: من حکم را دادهام، دیگر اعتراض وارد نیست.
وقتی مجلس خلوت شد، معاویه به او گفت: جلو بیا! شترت چه قدر قیمت داشت؟ گفت: فلان مقدار میارزید. معاویه بیش از آن، به او داد و راضیاش کرد. بعد گفت: میخواهم پیغامي به تو دهم! وقتي به کوفه رفتي از قول من به علی بگو: معاویه گفت صد هزار مرد شمشیر زن در شام دارم که اگر به آنها بگوید: «جمل، ناقه است»، همه میگویند: بله؛ ناقه است! یعنی اگر بگوید: نر، ماده است، همه میگویند: ماده است. ببینید چه خفقانی حاکم بوده است.
اقامه نماز جمعه در چهارشنبه!!!
خود مسعودی مینویسد، شما هم شنیدید كه در صفین معاویه آمد و روز چهار شنبه نماز جمعه خواند، گفت: چون داریم به جنگ میرویم و فرصت نداریم، پس نماز جمعه را روز چهار شنبه میخوانیم و همه آن احمقها هم ایستادند و پشت او نماز خواندند.
معلوم میشود آنها حق تفکر هم نداشتند و معاویه شعور ذاتی آنها را هم گرفته بود. حالا اینکه با چه سبکی اين كار را كرده بود؛ را بعد میگویم. اکثریت شام این چنين بودند، با این اکثریت میخواهی چه کار کنی؟ این مدخل بحث بود، من میخواهم وارد بحث شوم.
قصد براندازي اسلام
معاویه میخواست مسير اسلام را عوض کند. نماز جمعه در روز چهار شنبه یعنی چه؟ این دارد به كجا دست میبرد؟ بحث ریاست است؟ اصلاً و ابداً این بحثها مطرح نیست. امام حسین اینها را می دانست که قصد معاویه براندازی اسلام است، امّا رسماً بين مردم اين را نگفته است، بلكه در خفا گفته است.
من گاهی میگویم یزید با صفا بود، رسماً آمد و آنچه را که ته دلش بود، بیرون ریخت. در اشعارش دارد: «لعبت هاشم بالملك فلا؛ خبر جاء و لا وحي نزل».[۳]گفت که من در بحثم به آن میرسم. معاویه اینطور نبود، ولی در خفا چیز دیگری می
سياست معاويه: «تخريب علي» و «تطهير خود»
اين حکومت باطل و فاسد معاويه از همان حربههایی که حکومتهای فاسده استفاده میکردند، استفاده كرد، من در سال گذشته گفتم که سرآمد اين حربهها تطمیع و تهدید و تحمیق بود. کسی جرأت تفكّر نداشت. بخش نامههایش علیه بنی هاشم و علیه علی(علیهالسلام) را میگویم. كسي که میتوانست معاويه را از جا بکند، علی و بنيهاشم بود، لذا اوّل آمد چهره اینها را در جامعه خراب کند که مردم به اينها بدبین شوند و سراغشان نروند. بعد خودش را بازسازی کرد. از آن طرف خودش را تطهیر کرد، از کتاب وحی و از آن روایات دروغ جعلی سوء استفاده كرد و بعد هم در براندازي اسلام تلاش كرد. از هیچ چیزی هم باک نداشت. در آن قراردادی که با امام حسین بست، یکی از مواد این بود که به شیعیان علی(علیهالسلام) کاری نداشته باشد و راجع به حُجر حتی او را اسم برده بودند که او را نکشند، با این که اسماً امضا کرده بود، او را با شش نفر دیگر گرفت و زنده به گور کرد. عین خیالش هم نبود، چون صد هزار آدم نفهم داشت.
حربه معاویه: «تبلیغات» و «اسلحه»
من اینها را عمداً میگویم، گاهی من تعبیر میکنم كه با یک دست بوق، یعني تبلیغات و با یک دست اسلحه کارشان را از پیش میبرند، امّا بدانید اینها پایدار نیست. بوق و اسلحه کار از پیش نمیبرد، آن چه در طول تاریخ کار از پیش میبرد، قلب است، قلب.
آيا تصمیم امام حسین عجولانه بود؟ حساب نشده بود؟ یا اگر حساب شده بود، همراه اشتباه در محاسبه بود؟ این چه حرفهايي است که شما میزنید؟ امام حسین بهتر از صد هزار نفر مثل شما كه خیال میکنید سیاستمدار هستید شعور داشت. همه این حسابها را کرده بود، دقیقاً نسبت به حرکتش و سرانجام کار روشن بود.
ذکر توسّل
امام حسين و خاندانشان امروز، يعني روز دوم وارد کربلا شدند. ابی مخنف مینویسد وقتی که وارد کربلا شد، دید مرکب تکان نمیخورد، هرکاری كه کردند نمیرفت. مرکب دوم هم نمیرفت، مرکب سوم هم همينطور. این تعبیر را دیدم که میگوید: «فلم یزل یرکب فرساً فرسا حتی رکب سته افرس» شش مركب عوض کرد، دید نمیروند.
رو کرد و گفت: «ای موضع هذا» اینجا کجا است؟ همه اینها دقیقاً حساب شده بود. یکی گفت شاط الفرات، گفت نه اسم دیگری هم دارد؟ قاضریه، گفت نه اسم دیگری هم دارد؟ یکی گفت به آن کربلا هم میگویند دارد: «فتنفس السعداء و بکی بکاءً شدیدا»، نفس راحتي کشید، به مقصدش رسید، امّا شروع کرد به گریه کردن، شدید گریه کرد گفت «و الله ارض کرب و بلا» بله به خدا قسم همین است، این زمین، زمین کربلا است.
شروع کرد این جملات را گفتن: «هاهنا یقتل رجالنا» اینجا مردهای ما را میکشند، «هاهنا یذبح اطفالنا» اینجا بچههایمان را سر میبرند، نگفت میکشند، ببین کجا را هدف گیری کرده است. حتی خصوصیات را هم در جملاتش میآورد و میگوید، این اشاره به همان موقعی است که علی اصغرش را روی دست گرفته بود، طلب آب کرد، «فرماه حرمله بن کاهل الاسدی بسهم له ثلاث شعب فذبح الطفل من الااذن الی الاذن»
[۱]. این را هم بدانید من متعصّب نیستم كه فقط از شیعه نقل کنم، بر عكس وقتي میخواهم قضیه تاریخی نقل کنم که شاید برخی فکر کنند به نفع شیعه است، سراغ منابع عامّه میروم.
[۲]. بحارالأنوار، ج۳۳، ص۳۵
[۳]. الاحتجاج، ج۲، ص۳۰