در این صغری بحثی نیست که لذت‌های نفسانی دنیا، نسیه است. کبرایی که در کنار این قضیه میگذارند و با آن نتیجه می‌گیرند این است که هر نقدی بهتر از نسیه است. من همه بحث را در قالب منطقی ریختم تا همه متوجه شوند.

همیشه نقد بهتر از نسیه نیست!

جواب این است که ما صغری را قبول داریم که این لذت‌ها نقد است و آن نسیه، لذتهای اخرویه که مربوط به مشتهیات نفس است، نسیه است، اما بحث بر سر کبری است. کبرای شما خراب است. هر نقدی بهتر از نسیه نیست. این یک مغالطه است. تعبیری که ایشان دارد، این است که «اذا کان متماثلین کماً و کیفاً»، در صورتی نقد بهتر از نسیه است که دو مورد از نظر کمی و کیفی، مثل هم باشند. پس هر نقدی بهتر از نسیه نیست.

حالا یک مثال خیلی ساده میزنم؛ تماثل از نظر کمی یعنی مقدار، مثل این است که یک مشتری آمده و میخواهد جنسی را بخرد. او ده تومان میدهد، مشتری دیگری هم می‌آید و میگوید: من هم برای این جنس ده تومان می‌دهم، اما نقد نمیدهد، می‌گوید: دو ماه دیگر می‌دهم. اینجا مسلماً نقد بهتر از نسیه است و در این شبههای نیست. اما یک مشتری آمده و ده تومان میخرد، مشتری دیگری آمده و بیست تومان میخرد و میگوید دو ماه دیگر بیست تومان را میدهم. اگر سوخت نداشته و احتمال تخلف او منتفی باشد و قیمت جنس هم در عرض این مدت، دو سه برابر نشود، شما چه کار میکنی؟ جنس را ده تومان میدهی؟ یا میگویی نه! چون سوختی در کار نیست و صد درصد قیمت را به من میدهد، بیست تومان را انتخاب میکنی؟ اگر قیمت از نظر مقدار دو برابر دیگری است، اصلاً قابل قیاس با آن نیست. حالا از نظر کیفی مثال این است که: یک منبع این طرف و منبع دیگری آن طرف است که از نظر مقدار برابرند. در یکی برنج نامرغوب است و در دیگری چیزی نیست، اما به شما می‌گویند با همان هزینه دو ماه دیگر برنج صدری اعلا به تو میدهیم. کدام را قبول می‌کنی؟! چه کسی گفته است که هر نقدی بهتر از نسیه است؟ این حرف در صورتی درست است که دو چیز از نظر کمیت و کیفیت مساوی باشند، اما اگر تفاوت داشته باشند چه؟

حرفی بر خلاف نظام بشری!

اگر بخواهیم این حرف را بپذیریم، نظام بشریت از بین میرود. در تمام چیزهایی که مربوط به کشت و زرع است، انسان نقد را می‌دهد برای نسیه. شما که یک من گندم را در خاک میریزی، دیوانه هستی؟ میگویی شش ماه دیگر ده من خواهد شد. اگر کسی بگوید: دیوانه! هر نقدی بهتر از نسیه است! چرا یک من را از دست دادی؟ به عقلش شک نمی‌کنی؟! آیا کسی این حرف را میزند؟ اصلاً و ابداً! تمام عقلای عالم دارند این کار را انجام میدهند. پس تمام این معاملات نسیه که در عالم انجام میشود، دیوانگی است و همه اینها دیوانگان هستند؟! هر نقدی بهتر از نسیه است، غلط است. این قضیه کلی نیست.

دنیا کشت‌زار آخرت است

لذا این قیاس یک مغالطه است و باطل است. حالا من می‌گویم مشکل کجا است. مشکل از اینجا نیست، مشکل تو در جای دیگر است. حتی ما این تعبیرات را نسبت به دنیا و آخرت، داریم که «الدنیا مزرعة الآخرة»[۲] این تشبیه، همان مثالی است که درباره زراعت و کشت زدم. البته روایت دیگر داریم که از نظر مضمون شبیه به آن است؛ «بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَة»[۳] یا «الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الحَیَاةِ الدُّنْيَا وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ حَرْثُ الْآخِرَةِ»[۴] دنیا کشت است و با دنیا آخرت به دست می‌آید. این مطلب را در روایت هم داریم.

بی تعارف؛ قیامت را قبول ندارید!

مشکل جای دیگری است. این‌طور نیست استدلال شد و انسان با این قالب‌ها اشتباه نمی‌کند، مشکل این است که یا اصل قیامت را قبول نداری و باور نداری، یا اگر منکر معاد نیستی، در آن مردد هستی و یقین به قیامت نداری! مثل کسی که می‌گوید من یقین ندارم این مشتری که رقم بالاتری گفته، پولم را سر دو ماه به من بدهد. یعنی تو زبان وحی و زبان عقل را باور نداری! مشکلت اینجا است. قرآن میگوید «وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْأَنْفُسُ»، من عمداً این آیه را آوردم، چون لذات نفسانی را مطرح کرده است «وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فيها خالِدُونَ»[۵] حتی جاودانه بودن و دوام زیست را هم با اصل زیستن و خوش بودن را مطرح میکند؛ هم خوش باش را نفسانی دارد و هم همیشه بودن را. آنچه نفسهای شما آرزو میکند و چشمهای شما از آن لذت می‌برد، در بهشت هست و شما همیشه آنجا هستید. این، هدف هر انسانی است و فطرت هر کس این را می‌خواهد. همه چیز در بهشت هست ولی تو به این وعده خدا اعتماد نداری.

آخرت بالاتر از آن است که به بیان آید

البته مطلب بالاتر از این است و همین نعمت‌های اخروی مربوط به نفس، با التذاذات نفسانی و دنیوی اصلاً قابل قیاس نیست. علی(علیهالسلام) فرمود: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ»[۶] هر چیزی از امور اخروی که به آن برسی و در روز قیامت آن را ببینی، خیلی بزرگتر از شنیدن آن است و بزرگتر از آن چیزی است که به گوش تو خورده است. حتی این توصیف که در قرآن آمده است و به گوش ما خورده است، نیز چیزی نیست که در قیامت خواهی دید. حضرت میگوید: تو نمیتوانی این آیات را هم درست درک کنی! مشکل این است که معاد و وعده‌های خدا به باورت نیامده و در باورت نمی‌گنجد. این مشتری، خدا است. « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة»[۷] و او از وعده خود تخلف نمی‌کند.

روگردانی از دنیا، اثر ایمان به آخرت

این است که در روایت آمده است: «مَنْ أَيْقَنَ بِالْآخِرَةِ لَمْ يَحْرِصْ عَلَى الدُّنْيَا»[۸] «من أيقن بالآخرة أعرض عن الدنيا»[۹] کسی که به روز جزا یقین و باور داشته باشد، دیگر به این دنیا نمیچسبد، مدام حسرت آن را نمی‌خورد و میخواهد که آن را رها کند. علی(علیهالسلام) در نهجالبلاغه تعبیری دارد که من عین آن را می‌خوانم؛ «أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُوَ وَ لَا تُرِكَ سُدًى فَيَلْغُوَ»، مردم شما بیهوده آفریده نشده‌اید! عمرتان را به بازی گوشی نسپارید! شما هم به خودتان واگذار نشده‌اید! «وَ مَا دُنْيَاهُ الَّتِي تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الْآخِرَةِ الَّتِي قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ» دنیا آن‌قدر زیبا نیست که در چشم شما زیبا جلوه کرده است به خلاف آخرت که بد و زشت در ذهن شما تصویر شده است. این‌طور که شما گمان می‌کنید، نیست! « وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الدُّنْيَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ كَالْآخَرِ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الْآخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ»[۱۰] فریفته دنیا هر چقدر هم در نیا به بالاترین پیروزی‌ها برسد و لذاتش را بیابد، هم‌چون کسی نیست که از آخرت به کمترین نصیب برسد! حضرت می‌گوید: لذت دنیا اگر هم زیاد باشد در مقابل لذت آخرت کم است. آن را زیاد کرد و این را کم کرد تا بگوید اینها قابل قیاس نیستند. تو هنوز نفهمیدهای که التذاذات اخروی چیست.

آخرت‌طلبی سخت است، مثل دنیاخواهی

مرحوم ملاصدرا(رضواناللهتعالیعلیه) در ذیل این قیاس، مطلب دیگری می‌گوید که البته من آن را ساده میکنم. آدم می‌گوید: من اگر بخواهم همه محرمات را ترک کنم و به همه واجبات عمل کنم، خیلی فشار دارد، مشقت دارد، زحمت دارد. ایشان جواب این حرف را با یک روایت میگوید. روایت از موسیبنجعفر(علیهالسلام) خطاب به هشام‌بن‌حکم است که حضرت فرمودند: «يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَى الدُّنْيَا وَ إِلَى أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّةِ» انسان وقتی به دنیا می‌نگرد، می‌یابد که برای هر نعمتش باید تلاش کند. آیا تو خیال کردی که دنیا همین‌طور بدون زحمت به دست می‌آید؟ یعنی کسانی دنیا را میآورند و میگذارند خدمت شما و تقدیمتان میکنند؟ این هم مشقت دارد. دنیا به دست آوردن ولو اینکه دین هم نداشته باشی ولی بخواهی از مسیر صحیح انسانی به آن برسی سختی و زحمت دارد.[۱۱]

کدام سختی کشیدن دارد؟!

«وَ نَظَرَ إِلَى الْآخِرَةِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّةِ» هر دو تا زحمت دارد. حالا کدام را انتخاب کنم؟ عقل چه می‌گوید؟ دو کار وجود دارد که هر دو هم سختی دارد. بحث انتخاب است. صحبت سر این است که عاقل کدام را انتخاب میکند؟ « فَطَلَبَ بِالْمَشَقَّةِ أَبْقَاهُمَا فعلم»[۱۲] عاقل به دنبال چیزی میرود که لذتش دائمی است، نه آن که موقت است و روزی از دستش می‌رود. نعمتی که باقی و جاودانه است را باید انتخاب کرد. به همه زبان‌ها، زبان فلسفه، وجدان و … با ما صحبت کرده‌اند تا مطلب را به همه ما بفهمانند و جای هیچ ابهامی نباشد. پس قضیه چیست که ما دنیا را انتخاب می‌کنیم؟ بدون هیچ تعارفی، قیامت باورمان نیامده است.

اصل مطلب این است که ما یا قیامت باورمان نیامده و وعده الهی را قبول نداریم و فقط با زبان میگوییم که قیامت را قبول داریم، یا فقط احتمالش را میدهیم، حال آن‌که احتمال به درد نمیخورد. از آن طرف، لذات حیوانی دنیایی با امیال نفسانی ما همسو است و در تمام ابعاد هم این‌گونه است، لذا اینها هم جلوی زبان عقل را میگیرد و هم جلوی زبان وحی را میگیرد. عقلت از کار میافتد و وحی هم به دردت نمی‌خورد.

هدف‌گیری امام حسین در روز عاشورا

ما وقتی به سراغ چیزهایی که در مکتب الهی وارد شده است، میرویم میبینیم اولیا خدا، روی این مسائل خیلی تکیه کردهاند. آیات قرآنی زیادی داریم که بحث کشش پرداختن به آن را ندارد. در این جلسه آخر، فقط به این مقدار خواستم راجع به امام حسین بحث کنم که ببینید حضرت آن هستۀ مرکزی را هدف گرفت که اینها با آن مقابله کردند. حضرت به آنها گفتند که چه چیز شما را اینجا آورده و مقابل من قرار داده است؟ شما مغرور دنیا شدهاید، اما من دارم دنیایتان را برایتان تعریف میکنم. حضرت صریح توضیح داد که این دنیای شما است. شما فریب خوردۀ دنیا هستید و خیال نکنید که با زور فریب خورده‌اید. سوء انتخاب خودتان بوده است.

بصیرت‌دهی اولیاء خدا تا دم مرگ

لذا اولیای خدا تا دم مرگ، روشن‌گری می‌کنند و به مردم هشدار می‌دهند. حسین(علیهالسلام) این سخنان را در چه حالی به مردم می‌گفت؟ کجا دارد این حرفها را میزند؟ روز عاشورا و در مقابل سپاه دشمن، میخواهد جنگ شروع شود، او ایستاد و دو سخنرانی ایراد کرد. اولیای خدا، تا دم آخرشان، ابنای بشر را دستگیری کردند و تلاش می‌کردند که آنها را از ورطۀ غرور بیرون بیاورند و از هلاکت ابدی نجات دهند؛ راه سعادت را به اینها نشان دهند تا در انتخابشان اشتباه نکنند. این کار اولیاء خدا است.

آخرین روشن‌گری‌های امام مجتبی(علیه‌السلام)

جناده میگوید بر امام حسن وارد شدم. در لحظات آخر امام حسن بود که من وارد شدم. همین که نشستم، گفتم آخرین لحظات عمر امام است، بگذار توشهای از امام حسن بگیرم. گفتم: «یابنرسوللله!» ای پسر پیغمبر! من را موعظه کن! اولین جمله حضرت این بود: «اِسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ» ای جناده! آماده سفر آخرت باش! تو از این دنیا میروی و در سرای دیگر توشه میخواهی. «و حصل زادک قبل حلول اجلک» قبل از آن که مرگ برسد، این توشه را تهیه کن! «وَ اعْلَمْ أَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُكَ»[۱۳] تو دنبال مظاهر دنیا رفتی، اما این را بدان که مرگ از قفای تو است و میخواهد تو را به دنیا و نشئه‌ دیگر کوچ دهد. ای جناده! اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که هستی بار مکن! غصه آیندهات را نخور! چون خدای تو و آن کسی که تو را خلق کرده است، نعوذبالله نمرده است. ای جناده! بیش از آنچه که قوت تو است، هر مال دنیایی را که به دست آوری، خزینه‌دار دیگری هستی؛ میگذاری و میروی. ای جناده! در حلال دنیا حساب است، در حرام آن عقاب است و در شبهاتش عتاب است. حضرت در جملات آخر خویش گفت: ای جناده! از ذلت و خواری معصیت خدا به سوی عزت اطاعت خدا بیرون رو.

ذکر مصیبت و توسل

جناده میگوید: همین‌طور که حضرت داشت صحبت میکرد، یک وقت دیدم نفس امام حسن قطع شد. رنگ چهره‌اش را دیدم که زرد شد؛ دیگر نمیتواند صحبت کند. جناده میگوید وقتی من وارد شدم، تشتی جلوی امام حسن بود. دیدم که حضرت سرش را در این تشت آورد و لختههای خون بود که از دهان امام حسن میریخت. گفتم: یابنرسولالله! خودتان را معالجه کنید. گفت: ای جناده! مرگ را چگونه میشود معالجه کرد؟ میگوید: در این حین بود که دیدم برادرش حسین(علیهالسلام) وارد شد و همراه او اسودبناسود بود. میگوید تا چشم حسین(علیه‌السلام) به برادر افتاد، دست به گردن هم انداختند و همدیگر را میبوسیدند. امام حسین بین دو دیدههای امام حسن را شروع کرد بوسیدن و امام حسن گریه میکرد.

لحظات آخر امام حسن بود. یک وقت امام حسین شروع کرد به گریه کردن. امام حسن گفت: چرا گریه میکنی؟ امام حسین گفت: برادر! برای این‌که حال تو را این‌طور میبینم. امام حسن پاسخ داد: «لا یوم کیومک یااباعبدالله»، امام حسن به امام حسین گفت: این چیزی نیست، من در بستر هستم و شما کنار من هستید. اما روزی اطراف تو را میگیرند، شمشیردار با شمشیر میزند، نیزهدار با نیزه میزند، آنهایی که اسلحه نداشتند، دامنها را پر از سنگ …

 

[۱]. سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۱

[۲]. البته من روایتی با این الفاظ در جایی ندیدم ولی خیلی معروف است،

[۳]. بحارالأنوار، ج ۷، ص ۴۷

[۴]. غررالحکم، ص ۱۵۴

[۵]. سوره مبارکه زخرف، آیه ۷۱

[۶]. نهج‏البلاغة، خطبه ۱۱۴

[۷]. سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱

[۸]. مستدرك‏الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۰۰

[۹]. غررالحكم، ص ۱۵۱

[۱۰]. نهج‌البلاغه، کلمه ۳۷۰

[۱۱]. ما بحث‌مان در مورد انسانیت است و سرقت یک چیزی است که همۀ ابنای بشر آن را قبیح میدانند

[۱۲]. اصول‌كافي، ج ۱، ص ۱۷

[۱۳]. بحارالأنوار     ۴۴     ۱۳۸

فهرست مطالب