یک سؤال: چرا ارسال رُسُل؟
حکمت نظری ادراک کلیّات است و در ارتباط با مسائل خداشناسی است و حکمت عملی در ارتباط با حسن و قبح است که به وسیله این انسان تشخیص میدهد که چه چیزی حَسَن و چه چیزی قبیح است. بنابر این که حکمت نظری قادر به درک کلیات است و حکمت عملی هم خودش میتواند حُسن و قُبح را تشخیص دهد، دیگر چرا ارسال رُسل و انزال کُتب مطرح میشود؟
پاسخ: کار انبیا، تذکّر دادن است
حالا میخواهم جواب را عرض کنم. در ارتباط با مسأله خداشناسی، این امر یک امر فطری است که اصلاً ما در روایت داریم که فرمودند: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَة الْفِطْرَة هِیَ التَوحید»،[3]طور است که این هم جزء فطریات است، یعنی عقل عملی، خودش حسن و قبح را تشخیص میدهد و لازم نیست کسی به او بگوید. برای مثال اگر به کسی بگویی میخواهم آدم بکشم، عقل عملی میگوید آدمکشی بد است، لازم نیست به او بگوییم آدمکشی بد است، خودش میداند. اینها جزء چیزهایی نیست که وارداتی و از بیرون باشد. آن چیزی که مربوط به عقل نظری است و آنچه که مربوط به عقل عملی است، وارداتی نیست. انبیا هم که میآیند، جدای روش رفتاری دادن یعنی احکام شرعیه، در رابطه با عقل نظری و عقل عملی، مطالبی را که میگویند همه تذکر و یادآوری است. یعنی هر مولودی بر فطرت توحیدی متولد میشود. در ارتباط با عقل عملی هم، همین
کار انبیا، برطرف کردن موانع است
کاری که ایشان انجام میدهند این است که آن چیزی را که در درون انسان هست ولی به واسطة موانعی که ایجاد شده، از آن غفلت شده است، آن را یادآوری میکنند. «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنين».[4]«یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ»، یعنی خدا میگوید من عقل عملی و عقل نظری را با وجود انسان، آمیخته کردم. انبیا فقط میآیند و به انسان تنبه میدهند. انبیا به آنچه که درون خود من است، یادآوری میکنند و تنبه میدهند. به آنچه که در دل من هست، آگاهی میدهند. هیچ پیغمبری در دلِ من و در عقلِ من چیزی وارد نمیکند و نهالی نمیکارد؛ هیچ پیغمبری نمیتواند این کار را بکند و نکرده است. «نشاکار» خدا است که انسان را بر فطرت توحیدی آفریده است.
ضرورتِ داشتن واعظ درونی
حالا میروم سراغ چند روایت که چون بحث مفصل است، به این مقدار بسنده میکنم.[5]بینید که حضرت در آنجا میفرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظٌ»[6] بدانید کسی که از خویشتن کمک و یاری نشود به این صورت که از طرف خودش پند دهنده و جلوگیرندهای برای خودش نداشته باشد، منع کننده و پند دهندهای غیر خودش برای او نمیباشد. بدون پند دهنده درونی، هرچه هم که انسان موعظه و پند بشنود اثر نمیکند. گویی آهن سرد کوبیدن است. تا خودیاری نباشد، یاری دیگران هیچ فایدهای ندارد. شما اگر به نهجالبلاغه مراجعه کنید، می
امام باقر(علیهالسلام): «مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُ شَيْئاً»[7]کسی که از درون پنددهنده نداشته باشد، اگر تمام مردم هم جمع شوند و بارها به او تذکّر دهند، باز هم فایده ندارد. روایت دیگری از امام زینالعابدین(علیهالسلام) است که میفرماید: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ ابْنَ آدَمَ لَا تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا كَانَ لَكَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِك»[8] تا آنجایی که عقل درون تو دارد کار میکند، بر راه خیر هستی و عاقبت به خیری داری، اما اگر آن کار نکند به خاطر موانعی که خودت درست کردهای، دیگر فایده ندارد و به سمت خیر در حرکت نیستی.
«غرور» حجاب عقل نظری و عملی
حسین(علیهالسلام) هم وظیفهاش این بود کسانی را که زمینهای داشتند متنبه کند. علی(علیهالسلام) میفرماید: «بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ»[9] غرور است که بین شما و موعظه پرده شده است. با وجود غرور، موعظه فایده ندارد. کسانی که فریبخورده امور دنیوی هستند، تا حجابها را برطرف نکنند، موعظه برایشان فایدهای ندارد.
منشأ غرور، جهل مرکّب است نه جهل مطلق؛ لذا برطرف کردنِ این خیلی مشکل است. در خطبه هشتاد و نُه نهجالبلاغه و در نسخهای خطبه صد و هشت و بعضی جاها خطبه صد و هفت است، امام علی(علیهالسلام) فرمودند: « قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا»، خواهشهای نفسانی عقل او را دریده است و دلش را دنیا ربوده و میرانده است، دنیا او را شیفته خودش کرده و این آدم بنده دنیا شده است. «وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْءٌ مِنْها»[10] و بنده دنیاداران است. چون عقلش دریده شده است، دلش مرده و شیفته دنیا شده و خودش بنده دنیا و دنیاداران شده است. مثل حیوان بی عقل، دنبال دنیا میدود.
وظیفه انبیا، روش دادن و اصلاح بینش است
وظیفه انبیا دو چیز بود، یکی روش رفتاری دادن و دیگری اصلاح بینش، اما نه اینکه بیاید بینش را در درون من بکارد، بلکه باید با همین روش رفتاری دادن، حجابها را برطرف کند تا این چاه خودش بجوشد و آب حیات از آن سرازیر شود. امام حسین(علیهالسلام) همین کار را میکرد. در فاعلیّت فاعل هیچ بحثی نبود.
کدام اعمال رافع حجاب است؟
مطلب دوم؛ آنهایی که در مقابل امام حسین(علیه السلام) آمده بودند، نماز میخواندند، روزه میگرفتند، روش رفتاری داشتند، پس چطور شما این حرفها را میزنید؟ آنهایی که مقابل امام حسین آمدند، کمونیست که نبودند. کسانی بودند چه بسا به ظاهر رفتارشان، رفتار اسلامی بود، پس چه طور شد اینها اینگونه شدند؟
معاصی مانع قبولی اعمال
در باب روش رفتاری این بحث هست که کدام یک از اعمال، حجاب را برطرف میکند و جلا میدهد به گونهای که انسان بتواند حق را از باطل تمییز دهد و به سمت حق رود. در اینجا یک بحث راجع به واجبات و محرمات، به خصوص محرمات هست. این را بدانید در باب واجبات و محرمات، مثلاً هر نمازی جلا نمیدهد، بلکه نماز مقبول است که دل را جلا میدهد. یعنی نمازی که مورد پذیرش خداوند باشد، اثرگذار است. در باب عبادات و طاعات این مسأله مطرح است که معاصی مانع از قبول عبادات میشود.
آنهایی که با علی(علیهالسلام) مقابله کردند، صرف این مقابله از معاصی کبیره بود. سؤال میکنند خوارج نهروان همه پیشانیهاشان پینه بسته بود، شب تا صبح هم عبادت میکردند، همین مقابله با علی(علیهالسلام) از معاصی کبیره بود. این عبادتها دیگر به درد نمیخورد.
تأثیر لقمة حرام
یک لقمه حرام درون شکم رود، چهل روز نمازش قبول نمیشود. پیامبر میفرماید: «روی عن رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَة»[11] اگر کسی یک لقمة حرام بخورد، نمازش تا چهل روز قبول نمیشود. حالا گستردهتر از این هم از پیغمبر نقل شده است که حضرت فرمودند: «روی عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الْعِبَادَةُ مَعَ أَكْلِ الْحَرَامِ كَالْبِنَاءِ عَلَى الرَّمْل»[12] عبادت همراه حرامخواری مانند بنا کردن بنا روی شن روان است.
یک روایت از امام باقر(علیهالسلام) است که فرمودند: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا أَصَابَ مَالًا مِنْ حَرَامٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ حَجٌّ وَ لَا عُمْرَةٌ وَ لَا صِلَةُ رَحِمٍ حَتَّى أَنَّهُ يَفْسُدُ فِيهِ الْفَرْجُ»[13] کسی که مال حرام به دستش آمده است، نه مکهاش، نه عمرهاش، نه صلة رحماش، هیچ کدام از آنها مقبول نیست و این لقمه، حتی روی نطفهاش اثر میگذارد.
تأثیر لقمة حرام در کربلا
دشمنان امام حسین نماز میخواندند، روزه میگرفتند، به هیچ دردی نمیخورد! امام حسین روز عاشورا دو مرتبه سخنرانی کرد که در تاریخ هست. خوارزمی مینویسد، مرتبه دوم که آمد صحبت کند، تا شروع کرد، لشکر شروع کردند به هایوهوی و جنجال کردن. هلهله کردند که حرفش را گوش نکنند. حضرت به آنها خطاب کرد« وَیلَکُم مَا عَلَیکُم أن تَنصِتُوا إلَیَّ فَتَسمَعُوا قَولِی» وای بر شما! چرا ساکت نمیشوید که حرفهای مرا گوش کنید؟! سر وصدا، جار و جنجال راه انداختید که حرفهای مرا گوش نکنید؟!
« وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَ مَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي» اگر حرف مرا گوش کنید شما را هدایت میکنم و اگر نشنوید، همهتان گناهکار خواهید بود. شماها یک دستهتان تطمیع شدید، به شما پول دادهاند که به جنگ با من آمدهاید. «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[14]شکمهایتان الآن پر از حرام است. چون لقمه حرام خوردهاید، چیزی نمیفهمید و هیچ عبادتی از شما اثر نمیکند و باعث نمیشود که به حرفای من گوش دهید.
حرام خواری دشمنان امام حسین(علیهالسلام)
آیا امام علم غیب فرمودند؟ من از شماها سؤال میکنم، این عدهای که عمرسعد از کوفه آورده بود، غذاهایشان را همراه خودشان آورده بودند؟ تمام غذاهایشان از بیتالمال مسلمین بود. چند روز که آنجا بودند، عمرسعد به آنها غذا میداد. از کجا اینها را آورده بود؟ همهاش از بیتالمال مسلمین بود. مال مسلمین را به حرام آورده بود و در شکم اینها میریخت. لذا شکم همه از حرام پر بود. نماز میخواندند، ولی مال حرام مانع اثرگذاری نماز بود. اصلاً گوش نمیکنند، جار و جنجال راه میاندازند، هوچیبازی در میآورند که صدای امام را نشنوند. خوارزمی نوشته است هلهله میکردند. حسین میگوید: وای بر شما، چرا ساکت نمیشوید؟! چرا حرف من را گوش نمیکنید؟!
روش رفتاری «صحیح» ولی «بی تأثیر»
اینها روش رفتاری داشتند، اما فایدهای نداشت، چون رفع حجاب باطنی نمیکند. امام حسین امروز فریاد کشید و فرمود: «أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ و هَیهاتَ مِنا الذِلَة» ـحالا من مؤدب بگوییمـ آن فرومایه، پسر فرومایه، من را تهدید کرده است! بعد گفت: «وَ جُدُودٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ».[15]دامنان و نیکان هستیم. یعنی ریشة این مسأله این است که اینطرفیها حلالخور و حلالزادهاند، ولی سپاه مقابل حرامخور است. امام حسین همه اینها را میگفت، همه ریشههایش را نیز بیان کرد. ما از خاندان پاک
ذکر مصیبت امام حسین(علیهالسلام)
در مقاتل مینویسند حسین(علیهالسلام) امروز، وقتی خودش به میدان آمد، به بیبیها سفارش کرد که از خیمهها بیرون نیایید! لذا اینها همه در خیمهها بودند. حضرت حمله میکرد و برمیگشت بر روی یک بلندی میایستاد و با صدای بلند میگفت: «لَا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إلَا بِالله». گاهی میآمد تکبیر میگفت؛ «الله اکبر» صدای حضرت که به بیبیها میرسید، دلشان آرام میگرفت.
سید مینویسد، حضرت لحظاتی ایستاد: «فَوَقَفَ يَستَرِيحَ سَاعَةً» ایستاد تا مقداری استراحت کند. آخر حسین(علیهالسلام) دیگر خسته شده بود. «إذ أتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جبهَتِهِ» سنگی آمد و به پیشانی حسین(علیهالسلام) خورد. خون سرازیر شد، جلوی دیدگان حسین(علیهالسلام) را گرفت. «فَأخَذَ الثَّوبَ لِيَمسَحَ الدَّمَ عَن جبهَتِهِ» حسین(علیهالسلام) دست برد دامن پیراهن را بالا آورد تا خون را از چهره پاک کند. «فَأتَاهُ سَهمٌ مَسمُومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فِی صَدرِهِ»، در نسخه بدل دارد « فَوَقَعَ عَلَى قَلبِهِ فَانقَلَبَ مِن فَرَسِهِ»[16]
حسین(علیهالسلام) به زمین آمد، من عبارات را ترجمه نمیکنم. مرکب خودش را به خون حسین آغشته کرد، شیهه میکشید و به طرف خیمهها میرفت. این زن و بچه در انتظار این بودند که دوباره صدای آقا را بشنوند و دلشان آرام بگیرد. صدای مرکب را شنیدند، اما از راکب خبری نیست. از خیمهها بیرون ریختند، با مرکبی مواجه شدند که آلوده به خون است، دور او را گرفتند. هر کدام از او سؤالی میپرسد. در میان نازدانه دختر حسین سکینه آمد، به مرکب رو کرد و گفت: « یَا جَوَادُ! هَل سُقِیَ أبِی أم قَتَلُوهُ عَطشَاناً؟».
1.سورة الاعراف آیه 51
2.سورة النحل آیه 125
3. بحارالأنوار 3 279 باب11
4.سورة الذاریات آیه55
[5]. خیال نکنید که من به این نکات توجه ندارم، آنهایی که اهلش هستند دقت کنند.
5. نهجالبلاغة 122 90
6. بحارالأنوار 75 173 باب 22
7. بحارالأنوار 67 64 باب 45
8. بحارالأنوار 70 157 باب 125
9. نهجالبلاغة 159
10. بحارالأنوار 63 314 باب 2
11. بحارالأنوار 81 258 باب 16
12. بحارالأنوار 96 125 باب 21
13. بحارالأنوار 45 8
14. بحارالأنوار 45 8 بقية الباب 37
15. اللهوف 120