بعضی از این مدرسه هایی که در آنها کار میکردم، گاهی یک همچین کاغذی را می زدند به یک جایی از در و دیوارشان. مثلا روی درِ واحد مالی یا نگهبانی که باباها به آنجا مراجعه میکردند…
البته جمله بندی هایش متفاوت بود. اما جمله مورد علاقه من همین این یکی بود!
به جای اینکه فرار کنم از محل و دنبال چادر و روسری ام بگردم، می ایستادم کمی عقب تر و کیف می کردم با این جمله… تکیه جمله را از روی آقا برمیداشتم و می گذاشتم روی حضور…
بعد، چندبار تکرارش می کردم… همچین یک آرامش بی نظیری بهم میداد…مخصوصا اینکه آقا بالایش علامت (عج) نداشت!! خیلی مطمین و بی تکلف و تشریفات، با یک ماژیک سبز، روی یک کاغذ آچهار بدون حاشیه و زیور، با خط نه چندان خوبی نوشته باشند: آقا حضور دارند!
و آقایش هم (عج) نداشته باشد!
یعنی آقا حضور دارند و حالا انقدر کارهای مهمتری داریم که به تزیین این اعلامیه نمی رسیم!
پ.ن: کاش می شد این پست را دایرکت کنم به همه آنها که اخیراً داغدار شده اند… کابلی ها، دمشقی ها، کاظمینی ها، بغدادی ها و بحرینی ها… حتی ترکیه ای ها و آلمانی ها و امریکایی ها!
کاش همه شان یک جایی کار کنند که روی در و دیوارش گاهی از این قرص های مسکن می چسبانند!