شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
می بریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد
از مسیری ببریدش كه تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟!
پیرمردی كه خمیده ست كشیدن دارد؟!
بگذارید لبش یاد پیمبر بكند
وسط شعله كمی مادر مادر بكند
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این كوچه زمینش نزنید
شاید این كوچه همان كوچه ی زهرا باشد
شاید آن كوچه ی باریك همین جا باشد
شاید این كوچه همان جاست كه زهرا افتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند